.....................



عاشقانه ها

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند! این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ، قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ، همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ گفتی مرا دوست داری ، اما دوست داشتنت دو روز است ، دیروز گذشت و آخرش امروز است! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ روزهای با تو بودن گذشت و رفت ، هر چه بینمان بود تمام شد و رفت ، عشقت را به خاک سپردم و قلبت را فراموش ، اما هنوز آتش غم رفتنت در دلم نشده خاموش! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ بیا با هم یک تصویر زیبای دیگر از عشق بکشیم ، تصویری مثل آن نقاشی دیروز تا به یادگار بماندو این یادگاری مثل یک خاطره بماند ، تا ما نیز مثل خاطره ها باشیم ، نه خاطره ای از گذشته ، خاطره هایی شیرین از هر روز زندگی مان که همیشه تا ابد در قلبمان به یادگار بماند! ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ تو برای من عشق نمیشوی ، تو برایم آنچه که میخواستم نمیشوی از همان اول هم نباید به تو دل میبستم ، میدانستم روزی تمام میشوی ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای همیشه برایم به معنای واقعی یک عشق بوده ای گرچه گهگاهی از تو بی وفایی دیده ام اما همیشه برایم باوفا بوده ای گرچه دلم را میشکنی و اشکم را در می آوری اما تو همیشه برایم یک دنیا بوده ای ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ نمیدانستم برایت کهنه شده ام ، هنوز مدتی نگذشته که برایت تکراری شده ام مهم نیست ، برای همیشه تو را از یاد میبرم ،قلبم هم نخواهد، خاطرت را خاک میکنم تو نبودی لایق من ، تو نبودی عاشق من ، میمانم با همان تنهایی و غم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ غنچه عشق وا شد و تو را درون آن دیدم ، شبنمی شدم و بر روی تو باریدم تا در اعماق قلبت بنشینم و با عشق و محبتت زنده بمانم ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ همیشه اولین و آخرین کلام شعرهایم تو بوده ای ، میخواهم این شعر اولینش تو باشی و آخرین نداشته باشد همچنان ادامه داشته باشد…. ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ همیشه صدایی بود که مرا آرام میکرد، دستهایی بود که دستهای سردم را گرم میکرد همیشه قلبی بود که مرا امیدوارم میکرد، چشمهایی بود که عاشقانه مرا نگاه میکرد همیشه کسی بود که در کنارم قدم میزد ،احساسی بود که مرا درک میکرد حالا من و مانده ام یک دنیای پوچ ، نه صداییست که مرا آرام کند و نه طبیبیست که مرا درمان کند ♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥ مثل امواج دریا آمدی و ساحل قلبم را در میان خودت گرفتی ، همدیگر را دیوانه کرده بودیم با نوازش های هم ، آن سکوت عاشقانه رابه یاد داری در لحظه بوسیدن هم؟





نوشته شده توسط هیچکس در چهار شنبه 23 مرداد 1392

و ساعت 18:15


سلام عزیزان امیدوارم حالتون رنگی رنگی باشه من بازم اومدم ومزام شما شدم خیلی ها برام کامنت گذاشته بودید و ازم خواسته بودید رمان هایی رو که قبلا میزاشتم رو دوباره بزارم ولی متاسفانه رمان هایی رو که گذاته بودم مورد توجه همه قرار نگرفته بود عده کمی خوششون اومده بود ولی باش اگه میخواین دوباره بزارم بهم بگین کدوم رمان رو می خواین تابزارم چون من بیشتر رمان ها رو خوندم راستی به صفحات بغد هم برین انجا هم مطالبش زیاده وبه دردتون می خوره خوب مرسی فعلا تابعد بای نظر یییییییییییییادددددتتتتون ننننننننننننره!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!





نوشته شده توسط هیچکس در سه شنبه 15 مرداد 1392

و ساعت 15:35


دوستای گلم سلام امیدوارم شاد و شنگول بایشین ممنون از تمام نظرات خوب و انتقاداتون من همشون رو سعی میکنم بخونم ووبهشون جواب بدم خوب پر حرف نکنم بازم نظر بدین مرسی بوس بوس بوس





نوشته شده توسط هیچکس در سه شنبه 15 مرداد 1392

و ساعت 2:19


مرامم مرام این اقا پسر دمش گرم

چند وقت پیش با پدر و مادرم رفته بودیم رستوران که هم آشپزخانه بود هم چند تا میز گذاشته بود برای مشتریها، افراد زیادی اونجا نبودن، ۳نفر ما بودیم با یه زن و شوهر جوان و یه پیرزن پیر مرد که نهایتا ۶۰-۷۰ سالشون بود. ما غذامون رو سفارش داده بودیم که یه جوان نسبتا ۳۵ ساله اومد تو رستوران یه چند دقیقه ای گذشته بود که اون جوانه گوشیش زنگ خورد، البته من با اینکه بهش نزدیک بودم ولی صدای زنگ خوردن گوشیش رو نشنیدم، بگذریم شروع کرد با صدای بلند صحبت کردن و بعد از اینکه صحبتش تمام شد رو کرد به همه ماها و با خوشحالی گفت که خدا بعد از ۸ سال یه بچه بهشون داده و همینطور که داشت از خوشحالی ذوق میکرد رو کرد به صندوق دار رستوران و گفت این چند نفر مشتریتون مهمونه من هستن میخوام شیرینیه بچم رو بهشون بدم… به همشون باقالی پلو با ماهیچه بده… خوب ما همه گیمون با تعجب و خوشحالی داشتیم بهش نگاه میکردیم که من از روی صندلیم بلند شدم و رفتم طرفش، اول بوسش کردم و بهش تبریک گفتم و بعد بهش گفتم ما قبلا غذا مون رو سفارش دادیم و مزاحم شما نمیشیم، اما بلاخره با اسرار زیاد پول غذای ما و اون زن و شوهر جوان و اون پیره زن پیره مرد رو حساب کرد و با غذای خودش که سفارش داده بود از رستوران خارج شد. خب این جریان تا این جاش معمولی و زیبا بود، اما اونجایی خیلی تعجب کردم که دیشب با دوستام رفتیم سینما که تو صف برای گرفتن بلیط ایستاده بودیم، ناگهان با تعجب همون پسر جوان رو دیدم که با یه دختر بچه ۴-۵ ساله ایستاده بود تو صف، از دوستام جدا شدم و یه جوری که متوجه من نشه نزدیکش شدم و باز هم با تعجب دیدم که دختره داره اون جوان رو بابا خطاب میکنه… دیگه داشتم از کنجکاوی میمردم، دل زدم به دریا و رفتم از پشت زدم رو کتفش، به محض اینکه برگشت من رو شناخت، یه ذره رنگ و روش پرید، اول با هم سلام و علیک کردیم بعد من با طعنه بهش گفتم، ماشالله از ۲-۳ هفته پیش بچتون بدنیا اومدو بزرگم شده، همینطور که داشتم صحبت میکردم پرید تو حرفم گفت، داداش او جریان یه دروغ بود، یه دروغ شیرین که خودم میدونم و خدای خودم. دیگه با هزار خواهشو تمنا گفت… اون روز وقتی وارد رستوران شدم دستام کثیف بود و قبل از هر کاری رفتم دستام رو شستم، همینطور که داشتم دستام رو میشستم صدای اون پیرمرد و پیر زن رو شنیدم البته اونا نمیتونستن منو ببینن که دارن با خنده باهم صحبت میکنن، پیرزن گفت کاشکی می شد یکم ولخرجی کنی امروز یه باقالی پلو با ماهیچه بخوریم… الان یه سال میشه که ماهیچه نخوردم… پیر مرده در جوابش گفت، ببین امدی نسازیها قرار شد بریم رستوران و یه سوپ بخریم و برگردیم خونه اینم فقط بخاطر اینکه حوصلت سر رفته بود، من اگه الان هم بخوام ولخرجی کنم نمیتونم بخاطر اینکه ۱۸ هزار تومان بیشتر تا سر برج برامون نمونده، همینطور که داشتن با هم صحبت میکردن اون کسی که سفارش غذا رو میگیره اومد سر میزشون و گفت چی میل دارین، پیرمرده هم بیدرنگ جواب داد، پسرم ما هردومون مریضیم اگه میشه دو تا سوپ با یه دونه از اون نونای داغتون برامون بیار، من تو حالو هوای خودم نبودم همینطور آب باز بود و داشت هدر میرفت، تمام بدنم سرد شده بود احساس کردم دارم میمیرم، رو کردم به اسمون و گفتم خدا شکرت فقط کمکم کن، بعد اومدم بیرون یه جوری فیلم بازی کردم که اون پیر زنه بتونه یه باقالی پلو با ماهیچه بخوره همین. ازش پرسیدم که چرا دیگه پول غذای بقیه رو دادی ماها که دیگه احتیاج نداشتیم، گفت داداشمی، پول غذای شما که سهل بود من حاضرم دنیای خودم و بچم رو بدم ولی آبروی یه انسان رو تحقیر نکنم، این و گفت و رفت… یادم نمیاد که باهاش خداحافظی کردم یا نه، ولی یادمه که چند ساعت روی جدول نشسته بودم و به در و دیوار نگاه میکردم و مبهوت بودم… واقعا راسته که خدا از روح خودش تو بدن انسان دمید.





نوشته شده توسط هیچکس در سه شنبه 15 مرداد 1392

و ساعت 2:14


جدایی از معشوق

روزی شیوانا یکی از شاگردانش را دید که زانوی غم بغل گرفته و گوشه ای غمگین نشسته است. پیر معرفت نزد او رفت و جویای حالش شد. شاگرد لب به سخن گشود و از بی وفایی یار صحبت کرد و این که دختر مورد علاقه اش به او جواب منفی داده و پیشنهاد ازدواج دیگری را پذیرفته است. شاگرد گفت که سالهای متمادی عشق دختر را در قلب خود حفظ کرده بود و با رفتن دختر به خانه مرد دیگر او احساس می کند باید برای همیشه با عشقش خداحافظی کند. شیوانا با تبسم گفت: اما عشق تو به دخترک چه ربطی به او دارد!؟ شاگرد با حیرت گفت: ولی اگر او نبود این عشق و شور و هیجان هم در وجود من نبود!؟ عارف با لبخند گفت: چه کسی چنین گفته است. تو اهل دل و عشق ورزیدن هستی و به همین دلیل آتش عشق و شوریدگی دل تو را هدف قرار داده است. این ربطی به دخترک ندارد. هر کس دیگر هم جای دختر بود تو این آتش عشق را به سمت او می فرستادی. بگذار دخترک برود! این عشق را به سوی دختر دیگری بفرست. مهم این است که شعله این عشق را در دلت خاموش نکنی. دخترک اگر رفت با رفتنش پیغام داد که لیاقت این آتش ارزشمند را ندارد. چه بهتر! بگذار او برود تا صاحب واقعی این شور و هیجان فرصت جلوه گری و ظهور پیدا کند





نوشته شده توسط هیچکس در سه شنبه 15 مرداد 1392

و ساعت 2:6


شرط عشق

ﺩﺧﺘﺮ ﺟﻮﺍﻧﯽ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻋﺮﻭﺳﯽ ﺁﺑﻠﻪﺳﺨﺘﯽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﺴﺘﺮﯼ ﺷﺪ. ﻧﺎﻣﺰﺩ ﻭﯼ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺗﺶ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥﺻﺤﺒﺘﻬﺎﯾﺶ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭼﺸﻢ ﺧﻮﺩ ﻧﺎﻟﯿﺪ.ﺑﯿﻤﺎﺭﯼ ﺯﻥ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺁﺑﻠﻪ ﺗﻤﺎﻡﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﭘﻮﺷﺎﻧﺪ.ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻋﺼﺎﺯﻧﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﻧﺎﻣﺰﺩﺵﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺩﺭﺩ ﭼﺸﻢ ﻣﯿﻨﺎﻟﯿﺪ. ﻣﻮﻋﺪﻋﺮﻭﺳﯽ ﻓﺮﺍ ﺭﺳﯿﺪ.ﺯﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﺧﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﺑﻠﻪ ﺁﻧﺮﺍ ﺍﺯﺷﮑﻞ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﻫﻢ ﮐﻪ ﮐﻮﺭﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ.ﻣﺮﺩﻡ ﻣﯿﮕﻔﺘﻨﺪ ﭼﻪ ﺧﻮﺏ ﻋﺮﻭﺱ ﻧﺎﺯﯾﺒﺎﻫﻤﺎﻥ ﺑﻬﺘﺮ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮﺵ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ ﺑﺎﺷﺪ. 20 ﺳﺎﻝ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ ﺯﻥ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﻓﺖ، ﻣﺮﺩﻋﺼﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﭼﺸﻤﺎﻧﺶ ﺭﺍﮔﺸﻮﺩ.ﻫﻤﻪ ﺗﻌﺠﺐ ﮐﺮﺩﻧﺪ. ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ: "ﻣﻦ ﮐﺎﺭﯼ ﺟﺰ ﺷﺮﻁ ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﻪﺟﺎ ﻧﯿﺎﻭﺭﺩﻡ





نوشته شده توسط هیچکس در سه شنبه 15 مرداد 1392

و ساعت 1:52


یه داستان زیبا

روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید : چرا مرا دوست داری …؟ چرا عاشقم هستی …؟ پسر گفت : نمی توانم دلیل خاصی را بگویم اما از اعماق قلبم دوستت دارم … دختر گفت : وقتی نمی توانی دلیلی برای دوست داشتن پیدا کنی چگونه می توانی بگویی عاشقم هستی .!.!.؟ پسر گفت : واقعا دلیلش را نمی دانم اما می توانم ثابت کنم که دوستت دارم … دختر گفت : اثبات.!.!.؟ نه من فقط دلیل عشقت را می خواهم … شوهر دوستم به راحتی دلیل دوست داشتنش را برای او توضیح می دهد… اما تو نمی توانی این کار را بکنی … پسر گفت : خوب … من تو رو دوست دارم … چون … زیبا هستی… چون… صدای تو گیراست … چون… جذاب و دوست داشتنی هستی… چون … باملاحظه و بافکر هستی … چون … به من توجه و محبت می کنی … تو را به خاطر لبخندت … دوست دارم … به خاطر تمامی حرکاتت… دوست دارم … دختر از سخنان پسر بسیار خشنود شد … چند روز بعد … دختر تصادف کرد و به کما رفت… پسر نامه ای را کنار تخت او گذاشت… نامه بدین شرح بود …: عزیز دلم … تو رو به خاطر صدای گیرایت دوست دارم … اکنون دیگر حرف نمی زنی … پس نمی توانم دوستت داشته باشم … دوستت دارم … چون به من توجه و محبت می کنی … چون اکنون قادر به محبت کردن به من نیستی… نمی توانم دوستت داشته باشم… تو را به خاطر لبخندت و تمامی حرکاتت دوست دارم … آیا اکنون می توانی بخندی …؟ می توانی هیچ حرکتی بکنی …؟ پس دوستت ندارم … اگر عشق احتیاج به دلیل داشته باشد… در زمان هایی مثل الان… هیچ دلیلی برای دوست داشتنت ندارم… آیا عشق واقعا به دلیل نیاز دارد …؟ نه هرگز … و من هنوز دوستت دارم





نوشته شده توسط هیچکس در سه شنبه 15 مرداد 1392

و ساعت 1:38


بای تا های

اَگــــَر میدآنی دَر دُنیـآ کــَسی هست که بـآ دیدَنــَش…
رَنگ رُخســآرَت تغیـــیر میکنــَد،
و صــِدای قــَلبـَت اَبرویــَت رابه تــآراج میبــَرد،
مــهـم نیــست که او مـآل تــو بــآشــَد…
مــهــِم این است که فـــَقــَط بــــآشـَد،
زِندگی کــُند،
لــِذَت ببرَد…
و نــَفــَس بـــکشـد

فعلا تا بعد بای>>>>>>>>>>>>>؟؟؟؟؟؟؟؟؟###############






نوشته شده توسط هیچکس در یک شنبه 13 مرداد 1392

و ساعت 18:8


چیزی نگفتم

چيـزي نگفتــم تـا بـري ، پـيِ دليـلشـم نـگـرد
گاهي نميشه حـرف زد، بايد فقط سکوت کرد

چيـزي نگفتـم تا بري، حس ميکنم لازم نبود

حتـي قضـاوت کسـي، اصلاً بـرام مـهـم نبـود

هـر ثانيـه که ميـگذره ، هرقـدر کـه عـادت ميکنـي

خوب فکر کن من يا خودت، به کي خيانت ميکني

هرجـاي اين شهـر با تـوام، هر لحظـه روبروتمـو
به زودي ميفهمـي تـوام، معنــي ايـن سکوتمـو
ميفهمـم ايـن تنهاييو ، ميترسم از اين بي کسي
من شک ندارم که يه روز، به امشب من ميرسي
گريـه نميکنـم ولـي ، بغـض يـه دنيـا بـا منـه
بــراي برگشتــن تــو، دلـم هميشـه روشنـه...






نوشته شده توسط هیچکس در یک شنبه 13 مرداد 1392

و ساعت 18:5


بگذرد...

مثل همه ی اتفاقات خوب و بد زندگی. . .

 

مثل همه ی دوست داشتن هایی که. . .

 

در ته صندوقچه ی خاک خورده ی دلت مخفی ماند. . .

 

و هیچ کس نفهمیدشان. . .

 

این روزها نیز بگذرد. . .

 

این دلتنگی ها. . .

 

این تنهایی ها. . .

 

این اشک ها. . .

 

این انتظارها. . .

 

آری !  این روزها و این لحظه ها نیزبگذرد. . .

 

 مانند زندگی این نیز. . .

 

  بگذرد






نوشته شده توسط هیچکس در یک شنبه 13 مرداد 1392

و ساعت 17:44


دروغ های دختر پسرا...

نوشته شده توسط هیچکس در یک شنبه 13 مرداد 1392

و ساعت 17:38


نوشته شده توسط هیچکس در چهار شنبه 2 مرداد 1392

و ساعت 19:58


ه ه ه ه ه ه ه !!!!!!1

پسره میگه من عاشقتم میخوام باهات ازدواج کنم.
دختر: خونه داری؟
نه...
دختر حرفشو قطع میکنه: بی ام و داری؟
نه...
... ... ... ... ... چقدر حقوق میگیری؟
پسر: حقوق ندارم آخه...
دختر: برو گمشو چی فکر کردی به من پیشنهاد دادی؟ و میره
پسر با خودش میگه: من چندتا ویلا دارم خونه واسه چی؟
یه پورشه با بنز دارم بی ام و دوست ندارم. 
چجوری حقوق بگیرم وقتی خودم مدیر شرکتم؟






نوشته شده توسط هیچکس در چهار شنبه 2 مرداد 1392

و ساعت 19:57


چقدر دوست دارم!!!!

 


راه بدی را انتخاب کرده بودم برای نگه داشتنت!
صداقت؛
مهربانی؛
زیاد به “تو” توجه داشتن؛
و خیلی حماقت های دیگر...
این روزها، هرچه خائن تر باشی،
دوست داشتنی تری...






نوشته شده توسط هیچکس در چهار شنبه 2 مرداد 1392

و ساعت 19:51


عاشقی!

 

 

 

 

 

 

 

 






نوشته شده توسط هیچکس در چهار شنبه 2 مرداد 1392

و ساعت 19:38



.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by iknow ::.
.:: Design By :
wWw.Theme-Designer.Com ::.




این وبلاک تقدیم ب بهترین و عزیزترین کسم... _____________________ ◕‿◕تقـدیــــــــــــــــم ◕‿◕ ----------------------------- "☆•*¨*•.¸¸❤¸¸.•*¨*•☆" بــــــــه عشـــــق نازنینـــــــم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بــــــــه عشـــــق آخرینـــــــم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ بــــــــه بهترینــــــــــــــــــــــم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بــــــــه زیباترینــــــــــــــــــــم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ بــــــــه نفســــــــــــــــــــــــم ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بـــــــه عزیـزــــــــــــــــــــــم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ بـــــه دلــدار زنـــــدگــــــی ام ♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡ بـــــه مَحــــــرَم اســــــــــرارم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤ بـــــه همدم شبهآی دلتنگی ام عـــ❤ــآشـِـقـِــــــتــَــــ❤ــم ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you ...I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .I Love you ..I Love you ...I Love you ....I Love you .....I Love you ......I Love you .......I Love you ........I Love you ........I Love you ........I Love you .......I Love you ......I Love you .....I Love you ....I Love you ...I Love you ..I Love you .I Love you .I Love you .(..')/♥ ♥('..) .\♥/. = .\█/. _| |_ ♥ _| |_




هیچکس




یالغوز
زهرا جنگجو
جنگجو ۲
ziba
بانوی شرقی(زابلی)
بانو
گیس گپ
عشق ......
life
رمانک(رویا)
هنر دست ساز2
هنر دست ساز
فاطمه(حجاب)
عشقولانه
چپ دست
دابل اس و گروه های کره
زاهدان چت
جی پی اس موتور
جی پی اس مخفی خودرو

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان خدایا وقتی دلت می گیره چیکار میکنی؟ و آدرس iknow.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا















»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 4
بازدید ماه : 141
بازدید کل : 51846
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 51
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


کد حرکت متن دنبال موس دریافت کد پیغام خوش آمدگویی


چت روم

فال انبیا

فال حافظ


































قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس
href='http://avazak.ir'>قالب وبلاگ


کد حرکت متن دنبال موس دریافت کد پیغام خوش آمدگویی

کد تغییر شکل موس

قالب وبلاگ | قالب
گالری عکس